۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

اشعه خورشید به هنگام تجزیه و انکسار، متعدد و چند رنگ می شود. اگر کسی این پرتوهای پس از تجزیه را بدون توجه به حقیقت موجود در آنها بررسی کند، شاید آنها را پدیده هایی کاملا مستقل و متفاوت بپندارد، اما منبع همه این رنگها یکی است.

به همین ترتیب ، اگر کسی بدون توجه به حقیقت ِ جان ، مردمان و جانوران و گیاهان را بررسی کند، ممکن است آنها را موجوداتی متفاوت، مستقل، و برتر و پست تر بپندارد.
.
منتها همه ما مدعی هستیم که از یک خدا یا یک حقیقت ساخته شده ایم، اگر چنین است تمام جانداران با هر صورت و شکل ظاهری که جلوه کنند ، اصولا باید یگانه و جلوه ای از همان حقیقت باشند!
در اینجا می خواهیم این اندیشه را از زبان یکی از بزرگترین عارفان ایران، یعنی بوسعید میهنه(ابوسعید ابولخیر) بررسی کنیم!
.
یگانگی و پیوند میان مردمان و جانوران در اندیشه بوسعید میهنه (ابوسعید ابولخیر) عارف بزرگ ایرانی :

-----------------------------------------------





یکی عـــابـــد گــذر می کرد نـــاگــاه -- بزد سنــگـی سگــی را بــر سر راه

چو زخم سنگ بر دست سگ افـتــاد -- سگ آمــد در خروش و در تـگ افتاد

بـه پیش بــوسعـیـد آمــد خروشـــان -- به خاک افتاد دل از کــیــنه جوشان

به عابد گفت شیخ، ای بی صفا مرد -- کسی بــا بــی زبانی این جـفا کرد؟

نمی دانی که بر که می زنی سنگ؟ -- تــو با او بــوده ای در اصل همــرنگ

نــه از یــک قالبی بــا او بــه هم تو ؟ -- چرا از خــویـش می داریش کــم تــو؟

که سگ گرچه به صورت ناپسند است -- ولیکن در صــفــت جــایش بلند است

چو سگ از قـالب قـدرت جدا نـیـست -- فزونی جستنت بر سگ روا نـیـست!



{ حکایتی از بوسعید میهنه ، به نقل از الهی نامه عطار نیشابوری }
.
برای آگاهی بیشتر بنگرید به :
.. .. .. .. ..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر